بعد از چهل شبانه روز عبادت و كنارهگيرى رسول خداصلی الله علیه وآله از خديجة كبرى سلام الله علیها، فرشته خدا از بهشتبراى آن حضرت غذايي آورد. بعد از افطار با آن غذاى بهشتى و روحانى، جبرئيل عرض كرد: «اى رسول خدا! امشب از نماز مستحبى درگذر و به سوى خانه خديجه بشتاب! زيرا خداوند اراده نموده كه از صلب تو فرزند پاكيزهاى بيافريند.» به دنبال اين فرمان، نور فاطمه سلام الله علیها از صلب پدر به رحم مادر انتقال يافت.
ولادت
بعد از چهل شبانه روز عبادت و كنارهگيرى رسول خداصلی الله علیه وآله از خديجة كبرى سلام الله علیها، فرشته خدا از بهشتبراى آن حضرت غذايي آورد. بعد از افطار با آن غذاى بهشتى و روحانى، جبرئيل عرض كرد: «اى رسول خدا! امشب از نماز مستحبى درگذر و به سوى خانه خديجه بشتاب! زيرا خداوند اراده نموده كه از صلب تو فرزند پاكيزهاى بيافريند.» به دنبال اين فرمان، نور فاطمه سلام الله علیها از صلب پدر به رحم مادر انتقال يافت. (2)
بعد از مدتى جبرئيل به پيامبرصلی الله علیه وآله اينگونه بشارت داد: «اى رسول خدا! فرزندي كه در رحم خديجه سلام الله علیها آمد، دختر ارجمندى است كه نسل تو از وى ادامه خواهد يافت. او مادر امامان و پيشوايان دين است كه بعد از انقطاع وحى جانشين تو خواهند شد.» (3)
بعد از اتمام دوران باردارى حضرت خديجه سلام الله علیها، فرشتگان خدا، حوريان بهشتى و زنان آسمانى به يارى خديجه شتافتند و بدين گونه، فاطمه عزيز؛ يعنى اختر فروزان آسمان نبوت پا به عرصه گيتى نهاد، و با نور تابناك خود، شرق و غرب عالم را روشن ساخت. (4)
امام صادق علیه السلام فرمود: «وقتى حضرت خديجه سلام الله علیها پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله را به همسرى برگزيد، زنان مكّه به دليل دشمنى با آن حضرت، از او دور شدند، آنان نه تنها به خديجه سلام الله علیها سلام نمىكردند؛ بلكه حتّى از رفت و آمد زنان ديگر هم جلوگيرى مىنمودند. به اين ترتيب وحشتى عجيب بر وجود خديجه مستولى شد؛ البته او بيشتر از اين مىترسيد كه به پيامبر صلی الله علیه وآله آسيبى برسانند.
وقتى خديجه سلام الله علیها به فاطمه سلام الله علیها حامله شد، فاطمه سلام الله علیها در شكم مادر با او سخن مىگفت و مونس مادر بود و او را به صبر توصيه مىفرمود؛ امّا خديجه سلام الله علیها اين حالت را از پيامبر صلی الله علیه وآله مخفى مىداشت تا آن روزى كه حضرت داخل شد و شنيد حضرت خديجه با كسى سخن مىگويد. حضرت به اطراف نگريست؛ امّا كسى را نديد، پرسيد: «اى خديجه! با چه كسى سخن مىگويى؟» خديجه سلام الله علیها در پاسخ به كودكى كه در شكم داشت، اشاره كرد و پاسخ داد: «فرزندى كه در شكم دارم، با من سخن مىگويد و مونس من است.» حضرت فرمود: «در همين لحظه جبرئيل به من خبر داد كه اين فرزند دختر است. او و نسل او طاهر، بابركت و خجستهاند و خداوند نسل مرا از او به وجود خواهد آورد. از نسل او امامان دين متولّد مىشوند و حق تعالى بعد از قطع وحى، آنها را جانشين خود در زمين قرار مىدهد.» خديجه سلام الله علیها همواره در چنين حالتى بود تا آنكه موعد ولادت فرا رسيد و درد زايمان را احساس كرد. شخصى را نزد زنان قريش و فرزندان هاشم فرستاد كه به سوى او بشتابند؛ امّا همان فرستاده بازگشت و چنين جواب آورد كه: تو به حرف ما گوش ندادى و به همسرى يتيم عبدالله درآمدى؛ مردى كه فقير است و دارايى ندارد. حالا ما نيز به سخن تو گوش نمىدهيم و به خانهات نمىآييم.
شنيدن اين پيغام، خديجه سلام الله علیها را به شدت اندوهگين كرد؛ امّا در همان لحظات غم و اندوه به يك باره چهار زن گندمگون بلند بالا را ديد كه پيش رويش ايستادهاند. خديجه سلام الله علیها از مشاهدۀ آنان ترسيد؛ امّا يكى از آن بانوان گفت: «اى خديجه! نترس! ما فرستادۀ پروردگار و پشتيبان تو هستيم. من «ساره» همسر ابراهيم خليل علیه السلام، دومى «آسيه» دختر مزاحم، رفيق تو و همسر شوهرت در بهشت، سومى «مريم» دختر عمران و چهارمى «كلثوم» خواهر موسى بن عمران هستيم. خداوند ما را فرستاد تا در وقت ولادت، نزد تو باشيم و تو را كمك كنيم، بعد از اين گفتگو بانوان اطراف حضرت خديجه سلام الله علیها را گرفتند و فاطمهسلام الله علیها پاك و پاكيزه به دنيا آمد.
هنگامى كه حضرت فاطمه سلام الله علیها متولّد شد، از او نوري ساطع شد، چنان كه خانههاى مكّه را روشن كرد و در مشرق و مغرب جايى نماند كه از آن نور روشن نشود. ده حورالعين به آن خانه وارد شدند، هر يك دو ظرف پر از آب كوثر به دست داشتند. بانويى كه پيش روى خديجه بود، فاطمه را برداشت و با آب كوثر غسل داد. او لباس سفيدى را كه از شير سفيدتر و از مشك و عنبر خوشبوتر بود، بيرون آورد. فاطمه سلام الله علیها را در پارچه پيچيد و پارچه ديگر را مقنعۀ او كرد. آن گاه با او سخن گفت. حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمود: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ أَبِي رَسُولُ اللَّهِ سَيِّدُ الْأَنْبِيَاءِ وَ أَنَّ بَعْلِي سَيِّدُ الْأَوْصِيَاءِ وَ وُلْدِي سَادَةُ الْأَسْبَاطِ؛ گواهى مىدهم به يگانگى خدا و اينكه پدرم رسول الله صلی الله علیه وآله، بهترين پيامبران و همسرم بهترين جانشين پيامبران و فرزندانم بهترين فرزند زادههاى پيغمبران هستند.» (5)
آنگاه به يكايك آن بانوان سلام كرد و هر يك را به اسم صدا زد. آن زنان نيز شادى كردند و حوريهاى بهشتى خندان شدند و به يكديگر بشارت دادند. اهل آسمانها نيز ولادت سيدۀ زنان عالميان را به يكديگر بشارت دادند. در آن لحظه، نور روشنى در آسمان پيدا شد كه تا آن روز چنان نورى ديده نشده بود. اين بار بانوان رو به خديجه سلام الله علیها كردند و گفتند: اين دختر را بگير كه طاهر، مطهر و با بركت است. خداوند به او و نسل او بركت داده است،
خديجه آغوش گشود و چون كودك دلبندش در دامن او جاى گرفت، خوشحالى از سيمايش نمودار شد و سينهاش را در دهان فرزندش جاى داد. (6) و اين چنين بود كه فاطمه سلام الله علیها دختر رسالت در سال پنجم بعثت، بيستم جمادى الثانيه به دنيا آمد. (7)
پيوند آسمانى
حضرت فاطمه سلام الله علیها در خانۀ پدرى متولّد شد كه خود بهترين مربى و راهنماى بشريّت و از حيث كمالات شخصيتى اشرف انسانها بود، و مادرش خديجه سلام الله علیها، بانويى پاكدامن و دختر «خُويلد». وي از دوران طفوليّت تجربيات گرانسنگى اندوخته بود، و با ترتيب دادن كاروانهاى تجارتى به كسب درآمد مىپرداخت و با مديريّت قوى و به دور از رباخوارى ـ كه رسم زمانه بود ـ به تجارت مضاربهاى روى آورده بود. برخى معتقدند قبل از روى آوردن به تجارت با «عقيق بن خالد مخزومى» و بعد از مرگ او با «ابن هالة بن منذر اسدى» ازدواج كرد و از وى صاحب فرزندى به نام «هند» شد.(8)
تاريخ نگاران بارها از وى با عناوينى چون «امرأة حازمة لبيبة» بانوى دورانديش و خردمند و «امرأة عاقله» بانوى عاقل ياد كردهاند: «كَانَت خَدِيجَةُ اِمرَأَةٌ عَاقِلَةٌ شَرِيفَةٌ مَعَ مَا اَرَادَ اللهُ بِهَا مِن الكَرَامَةِ وَ الخَيرِ وَ هِىَ يَومَئِذٍ اَفضَلُهُم نَسَبَاً وَ اَعظَمَهُم شَرَفَاً وَ اَكثَرَهُم مَالاً.» (9)
هرچند مديريّت قوى و درايت بىنظير وى در تجارت خود مقولهاى مهم است؛ امّا تابناكترين صفحات زندگى او زمانى شكل مىگيرد كه با وجود زيبايى ظاهر و برخوردارى از تمام صفات عالى زنانه، هرگز در جامعۀ فاسد آن روز خود را نباخت و به چنان درجهاى از كمال رسيد كه به وى لقب «طاهره» دادند. او از يارى فقرا روى بر نمىتافت و خانهاش مأمن و محل پناه بىسرپرستها و نيازمندان بود. كرم و سخاوت، دورانديشى و درايت، عفت و پاكدامنى از وى بانويى پارسا ساخت و لقب «سيدة نساء قريش» كه در آن زمان به وى داده شد، از عمق نفوذ اجتماعى و نهايت احترام مردم به وى پرده برمىدارد.
كمالات روحى و عقلى و حسن ظاهر وى سبب شد گروه زيادى از مردان همچون «عقبة بن ابى معيط»، «صلت بن شهاب»، «ابوجهل» و «ابوسفيان» انديشۀ همسرىاش را در سر بپرورانند؛ اما خديجه سلام الله علیها تمام اين درخواستها را رد كرد. او در بخشى از گفتگوى خود با «ورقة بن نوفل اسد بن عبدالعزى» پسر عمويش، نيافتن شخص مورد نظر را دليل عدم تمايل به ازدواج مىدانست. خديجه سلام الله علیها بر آيين حنيف ابراهيم علیه السلام باقى بود و از همين رو اوقاتى از روز را با علماى مذهبى به گفتگو مىگذراند و از سخنان و معارف آنان بهره مىبرد. در اين نشستها گاه صحبت از ظهور پيامبرى از قريش به ميان مىآمد كه خديجه را سخت به فكر فرو مىبرد.
روزى همراه گروهى از زنان با يكى از علماى يهود گفتگو مىكرد كه رهگذرى جوان و بلند قامت توجّهشان را جلب كرد. عالم يهودى از خديجه سلام الله علیها خواست او را به مجلس خود دعوت كند و او نيز رهگذر را به منزل آورد. عالم يهودى از جوان خواست كه كتف خود را نشان دهد. رهگذر گوشه پيراهنش را كنار زد. او به دقّت نگريست. درخشش نور نبوّت را كه در كتابهايشان بشارت داده بودند، در كتف او ديد و گفت: اين مُهر پيامبرى است. خديجه سلام الله علیها بعد از سؤال از دليل عالم يهودى و دريافت پاسخ، گفت: اگر عموهايش اينجا بودند، اجازه نمىدادند تو چنين كارى انجام دهى؛ زيرا به شدّت از وى مراقبت مىكنند. عالم يهودى سخنانش را پىگرفت و گفت: اين جوان با زنى از قريش كه بزرگ قبيلۀ خود است ازدواج مىكند...» خديجه يك بار نيز در خواب ديد كه خورشيد بالاى مكه چرخيد و در خانهاش فرود آمد. او اين خواب را با پسرعمويش «ورقه» كه مسيحى بود در ميان گذاشت. وى كه با كتب آسمانى آشنايى داشت در پاسخ گفت: با مردى بزرگ و صاحب شهرت جهانى ازدواج خواهى كرد.
اين شواهد خديجه سلام الله علیها را به فكر انداخت و او نتيجه گرفت كه با شيوهاى عاقلانه گمشدهاش را به سوى خود بكشاند. پس شخصى را نزد محمّد فرستاد و پيام داد كه با مقدارى از اموال او به تجارت بپردازد. خديجه سلام الله علیها شرح موفّقيّت محمّد صلی الله علیه وآله در تجارت را توسط غلام خود شنيد و به اين ترتيب جوانۀ مهر او را به دل نشاند. چنان كه خود تقاضاى ازدواج كرد و گفت: «اى پسر عمو! من به خاطر خويشاوندى، شرافت نسب تو در ميان مردم، امانت، خوش اخلاقى و راستگويىات به تو تمايل پيدا كردهام.»
حضرت محمد صلی الله علیه وآله پيشنهاد خديجه سلام الله علیها را پذيرفت و عمويش ابوطالب را از آنچه رخ داده بود، آگاه كرد. ابوطالب نزد «عمر بن اسد» عموى خديجه سلام الله علیها رفت و تقاضاى ازدواج كرد و به اين ترتيب خورشيد مكّه كه بيست وپنج سال از عمرش مىگذشت (15 سال قبل از بعثت) با خديجه سلام الله علیها ازدواج كرد.
خديجه سلام الله علیها بارها علاقهاش به محمّد امين را به اثبات رساند و البته در كنار اين، تلخيهايى را نيز به جان خريد. زنان آن روزگار عموماً با مفاهيمي چون: خوش رفتارى، راستگويى و امانتدارى بيگانه بودند؛ لذا فلسفه ازدواج خديجه سلام الله علیها با يتيم عبدالله را نمىتوانستند درك كنند. از اين رو لب به طعنه مىگشودند و خواسته و ناخواسته سرور زنان را در اندوه فرو مىبردند، تا جايى كه روابط خود را با او قطع كردند.
خديجه سلام الله علیها در مقام تذكّر به زنان قريش، بزرگ بانوان را گردآورد و گفت: «از زنان عرب شنيدهام شوهران شما بر من خرده مىگيرند كه چرا با محمّد صلی الله علیه وآله وصلت كردهام؟ اينك از شما مىپرسم آيا مانند محمّد صلی الله علیه وآله در جمال، خوش رفتارى، ويژگيهاى پسنديده و فضل و شرف در اصل و نسب در مكّه و غير آن سراغ داريد؟» و به اين ترتيب ثبات خود را در مسيرى كه برگزيده بود به طور مستدل به آنان اطلاع داد.
تولّد كوثر نبي در روايات
روايات فراوان و گوناگونى در باب چگونگى حمل، دوران حمل و... از سوى معصومان: نقل شده است كه همه حكايت از اهميّت موضوع تولد كوثر رسول صلی الله علیه وآله دارند كه تنها به تعدادى از اين روايات اشاره مىكنيم:
1. نور فاطمه سلام الله علیها در دامان خديجه سلام الله علیها
پيامبر صلی الله علیه وآله در جمع يارانى چون حضرت على علیه السلام، عمار، حمزه و... نشسته بود كه ناگهان فرشته وحى بر او نازل شد و پيام آورد كه چهل شبانه روز از خديجه سلام الله علیها دورى كن. پيامبر صلی الله علیه وآله به اين دستور عمل كرد و به غار حرا رفت.
حضرت در اين دورۀ چهل روزه، روزها را به روزه و شبها را به نيايش گذراند. به خديجه نيز پيام فرستاد كه «نيامدن من نه از روى بىمهرى؛ كه به حكم وظيفه و تكليف الهى است».
به تدريج آخرين شب ميقات فرا رسيد، هنگام افطار غذايى بهشتى برايش نازل شد و حضرت با آن افطار كرد و ديگر بار براى عبادت برخاست؛ امّا فرمان الهى چنين رسيد كه: «به سمت خانه برو و با خديجه سلام الله علیها باش» و اين چنين بود كه پيامبر صلی الله علیه وآله به سوى خانه آمد و نور فاطمه سلام الله علیها در دامان خديجه سلام الله علیها جاى گرفت. (10)
رسول خدا صلی الله علیه وآله خود در موقعيتهاى مختلف از نحوۀ شكلگيرى نور فاطمه سلام الله علیها سخن مىگفت و از تمام آنها به يك حقيقت واحد؛ يعنى، آسمانى بودن فاطمه تأكيد مىنمود. (11)
2. نذر خديجه سلام الله علیها
هنگامى كه حضرت خديجه سلام الله علیها، فاطمه سلام الله علیها را باردار بود، مانند «حنّه» مادر مريم سلام الله علیها چنين نذر كرد: «خدايا من از مادر مريم بهترم و محمّد صلی الله علیه وآله، شوهرم، از عمران، شوهر مادر مريم سلام الله علیها، برتر. اين كودكى را كه در رحم دارم، براى تو «مُحَرَّر» كردم. آزادش كردم كه پس از رشد تا آخر عمر در خدمت مسجد و دين بماند و از عبادت كنندگان مسجد شود. جبرئيل از طرف خداوند بر پيامبر صلی الله علیه وآله نازل شد و عرض كرد: «به خديجه سلام الله علیها بگو خداوند فرمود: «لا اعتاقَ قَبْلَ المُلكِ خَلّى بَينى و بين صَفِيّتى فَاِنّى اَمْلكُها و هى اُمُّ الائمةِ و عَتيقى من النارِ؛ (12) آزاد كردن قبل از ملكيت روا نيست. اين فرزندِ برگزيدهام را به من واگذار. او مملوكۀ من و مادر امامان است و من او را از آتش آزاد كردهام.» و البته اين چنين مهر و علاقۀ مادرى به واگذارى فرزندش جهت خدمت و بندگى خدا، خود گوياى بُعدى ديگر از فضايل بىكران حضرت خديجۀ كبرى سلام الله علیها است.
3. مونس مادر
همان گونه كه شكلگيرى وجود حضرت فاطمه سلام الله علیها شگفتانگيز است، دوران حمل او نيز قضاياى عجيبى را در پىداشت كه سخن گفتن او با مادر از جملۀ اين شگفتيهاست. از جمله زمانى كه كفّار از پيامبر اسلام صلی الله علیه وآله خواستند ماه را دو نيم كند، خديجه سلام الله علیها از چنين درخواست عجيبى هراسان شده بود و در دل احساس ناراحتى مىكرد. او با خود گفت: «زهى تأسف براى كسانى كه محمّد را تكذيب مىكنند، با اينكه او از طرف پروردگار فرستاده شده است.»
در اين لحظات كه خديجه سلام الله علیها دلشوره عجيبى داشت، به ناگاه فاطمه سلام الله علیها لب به سخن گشود و خديجه سلام الله علیها با تمام وجود صداى او را شنيد كه مىگفت:
«اى مادر! نترس و محزون نباش، خدا با پدر من است.» (13)
4. نامگذارى
روايات فراوان حكايت از آن دارند كه نام آسمانى «فاطمه» از سوى خداوند متعال براى دختر رسولالله صلی الله علیه وآله انتخاب شد و پيامبر صلی الله علیه وآله بر اين اساس نام او را فاطمه نهاد تا همه بدانند او از بديها بركنار است،(14) شيعيان راستين او در پناهش از آتش جهنّم محفوظ مىمانند، (15) به سبب او طمع دشمنان اسلام از وراثت پيامبر صلی الله علیه وآله قطع مىشود (16) و دانش همراه شير به او ارزانى مىگردد. (17)
يكى از رواياتى كه بر آسمانى بودن اين نام تأكيد دارد، روايت پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله است كه فرمود: «... جبرئيل آن سيب (خداوند نور فاطمه سلام الله علیها را به شكل سيب در آورده بود) را از بهشت براى من آورد... و گفت: اين سيبى است كه خداوند به عنوان هديه از بهشت براى تو فرستاده است. من سيب را گرفتم و به سينۀ خود چسباندم، جبرئيل به من گفت: خداوند مىفرمايد: اين سيب را بخور! وقتى سيب را پاره كردم، نورى از آن برخاست كه من ترسيدم.
جبرئيل پرسيد: چرا نمىخورى؟ بخور و نترس. اين نور كسى است كه نام او در آسمان منصوره است و در زمين فاطمه. من از علّت آن پرسيدم، گفت: چون در زمين شيعيانش را از آتش جهنم و دشمنانش را از محبت خود قطع كرده و در آسمان دوستداران خود را يارى مىكند. چنان كه خدا مىفرمايد: «يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشاءُ » (18)؛
امام موسى بن جعفر(ع) دليل اين نامگذاری را چنين بيان مىفرمايد: «خداوند مىدانست كه پيامبرش از قبايل زيادى دختر خواهد گرفت و هر يك نيز در جانشينى او طمع خواهند كرد. به همين جهت وقتى فاطمه سلام الله علیها به وجود آمد، او را فاطمه ناميد؛ زيرا كه خبر داد خلافت او در شوهر و فرزندان فاطمه سلام الله علیها خواهد بود. به اين ترتيب با ولادتش از ديگران نسبت به خلافت قطع طمع شد.» (19)
همچنين طبق فرمودۀ امام باقر علیه السلام اين نام از سوى خداوند به پيامبر صلی الله علیه وآله القا شد و او نام دخترش را فاطمه گذاشت. حضرت مىفرمايد: «وقتى حضرت سيدة النساء سلام الله علیها متولّد شد، خداوند فرشتهاى را فرستاد، او بر زبان پيامبر صلی الله علیه وآله جارى گردانيد كه آن حضرت را فاطمه بنامد. پس به فاطمه سلام الله علیها خطاب كرد كه: تو را به علم بريدم از جهل و تو را بريدم از حائض شدن....» (20)
نامها و القاب حضرت فاطمه سلام الله علیها
نامها و القاب حضرت فاطمه سلام الله علیها هر يك بيان كنندۀ گوشهاى از شخصيت نورانى او هستند، از اين روى مىتوان آشنايى با اين نامها را سرفصل و منبعى مختصر و مطمئن براى شناخت همه جانبۀ او دانست. در اين بخش برخى از نامها و القاب او را برمىشمريم.
سيده (بانو)، انيسه حوراء (انسان بهشتى)، نوريه (موجودى از نور)، حانيه (دلسوز فرزندان)، عذراء (دوشيزه)، كريمه (بزرگوار)، رحيمه (با محبت)، شهيده (شهيد شده ـ گواه)، عفيفه (پاكدامن)، قانعه (كم توقع)، رشيده (به حد رشد رسيده)، شريفه (شرافتمند)، حبيبه (دوست)، محرّمه (گرامى)، صابره (پايدار)، سليمه (بىعيب)، مكرّمه (بزرگوار)، صفيّه (برگزيده)، عالمه (دانشمند)، عليمه (دانا)، معصومه (بىگناه)، مغصوبه (حقش غصب شده)، مظلومه، ميمونه (با بركت)، منصوره (يارى شده)، محتشمه (با احترام)، جميله، جليله، معظّمه، حاملة البلوى بغير شكوى (بلاكش بىشكايت)، حليفة العبادة و التقوى (قسم خورده پرستش و پرهيزكارى)، حبيبة الله، بنت الصفوة (دختر برگزيده)، ركن الهدى (پايه هدايت)، آية النبوّة، شفيعة العصاة (شفاعت كنندۀ گناهكاران)، أمّ الخيرة (مادر نيكوكاران)، تفّاحة الجنّة (سيب بهشتى)، مطهّره، سيدة النساء، بنت المصطفى صلی الله علیه وآله، صفوة ربّها (برگزيدۀ پروردگارش)، موطن الهدى (جايگاه هدايت)، قرّة عين المصطفى (نور چشم پيامبر)، بضعة المصطفى صلی الله علیه وآله (پارۀ تن پيامبر)، مهجة قلب المصطفى صلی الله علیه وآله، بقية المصطفى (بازمانده پيامبر)، حكيمه، فهيمه، محزونه، مكروبه (دل شكسته)، عابده، زاهده، قوامه (شب زندهدار)، باكيه (گريه كننده)، بقية النبوة، صوّامه (بسيار روزهگير)، عطوفه، رئوفه، حنّانه (غمخوار و با محبت)، بِرّه (نيكوكار)، شفيعه، انّانه (دردمند)، والدة السبطين (مادر دو نواده پيامبر)، دوحة النبى (شاخسار پيامبر)، نور سماوى (نور آسمانى)، زوجة الوصى (همسر جانشين پيامبر)، بدر تمام (ماه شب چهارده)، غرّة غرّاء (سپيدروى نورانى)، روح ابيه، درّة بيضاء (گوهر تابناك)، واسطة قلادة الوجود (حلقه اتصال زنجيره هستى)، درّة بحر الشرف و الجود (درّ درياى شرف و سخاوت)، وليّة الله (دوست خدا)، سرّالله، امينة الوحى (امين وحى الهى)، عين الله (ديدۀ خدايى)، مكينة فى عالم السماء (دارندۀ جايگاه در عالم آسمان)، جمال الآباء (موجب زيبايى پدران)، شرف الابناء، درّة بحر العلم و الكمال، جوهرة العزّة و الجلال، قطب رحى المفاخر السّنية (چرخ آسياى افتخارات والا)، مجموعة المآثر العلية (گرد آورندۀ يادگارهاى برين)، مشكوة نور الله (چراغدان نور خدا)، زجاجة (شيشه نور خدا)، كعبة امال اهل الحاجة، ليلة القدر، ليلة مباركة، ابنة من صلّت به الملائكه، قرار قلب امّها، عالية المحل (بلند جايگاه)، سرّ العظمة، مكسورة الضلع (پهلو شكسته)، رفيض الصدر (سينه شكسته)، مغصوبة الحق، خفىّ القبر، مجهولة القدر، ممتحنه (آزمايش شده)، المظلوم زوجها، المقتول ولدها و كوثر. (21)
همان گونه كه ازدواج فاطمه سلام الله علیها و على علیه السلام بر پايۀ ملاكهاى انسانى و كمالات آسمانى شكل گرفت، ادامه و قوام زندگى آن دو نيز خود حكايت از ايثار، گذشت، فداكارى و خداجويى آنان دارد |
دوران زندگى
وقايع دوران كوتاه زندگى حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را مىتوان براساس واقعه، سال وقوع و سن فاطمه زهرا سلام الله علیها به ترتيب زير ترسيم كرد:
1. تولد فاطمه سلام الله علیها، 20 جمادى الثانیه، پنجم بعثت، تولد فاطمه.
2. محاصرۀ شعب ابيطالب، سال هفتم بعثت، 2 ساله.
3. وفات ابوطالب وخديجه، سال دهم بعثت، 5 ساله.
4. هجرت به مدينه، سال سيزدهم بعثت، 8 ساله.
5. ازدواج حضرت زهرا سلام الله علیها، سال شانزدهم بعثت، 11 ساله.
6. وفات پيامبر صلی الله علیه وآله، سال بيست و سوم بعثت، 18 ساله.
7. شهادت فاطمه سلام الله علیها، 75 روز بعد از رحلت پيامبر صلی الله علیه وآله، 18 ساله و... .
دورۀ كودكى (قبل از هجرت)
اين دوره همزمان با اوج دعوت رسول خدا صلی الله علیه وآله و از طرف ديگر فشارهاى مشركان مكه بود؛ زيرا حدود يك سال از دعوت علنى پيامبر صلی الله علیه وآله مىگذشت و مشركان به دليل رويكرد طبقۀ فقير به پيامبر، بىاندازه به خشم آمده بودند. در صفحات تاريخ موارد زيادى از اين آزار و اذيتها را مىيابيم كه گاه در حضور فاطمۀ زهرا سلام الله علیها انجام مىشده است كه نمونهاي ذكر مىشود.
«عبدالله بن مسعود» مىگويد: «هيچ وقت رسول خدا صلی الله علیه وآله را نديده بودم كه به قريش نفرين كند؛ مگر يك روز كه پيامبر صلی الله علیه وآله در حال نماز بود و عدهاي از قريش نشسته بودند و نزديك آنها بچهدان شترى افتاده بود. آنها با خود گفتند: آيا كسى مىتواند اين بچه دان شتر را بردارد و بر پشت پيامبر صلی الله علیه وآله بگذارد؟ يكى از آن جمع برخاست و بچه دان را برداشت و بر پشت پيامبر صلی الله علیه وآله انداخت. در اين لحظه پيامبر صلی الله علیه وآله در حال سجده بود. فاطمه سلام الله علیها خود را به پدر رساند و آن را از پشت پدر برداشت و سر و صورت او را تميز كرد.
صحنه غمبارى بود و پيامبر صلی الله علیه وآله چنان از اين بىحرمتى غمگين شد كه بعد از نماز عرض كرد: خدايا! خودت به حساب اينها برس! آن گاه يك به يك اهانت كنندگان را اسم برد و فرمود: خدايا! بر توست جزاى عتبه فرزند ربيعه، خدايا! بر توست جزاى شيبه فرزند ربيعه، خدايا! خودت كار ابوجهل را تمام كن. خدايا! خودت به حساب عقبه فرزند ابى معيط برس. خدايا! خودت ابىّ بن خلف و اميّة بن خلف را نابود فرما.»
ابن مسعود در ادامه مىگويد: «دعاى پيامبر صلی الله علیه وآله به اجابت رسيد و در جنگ بدر همۀ اين افراد به دست پيامبر صلی الله علیه وآله و على علیه السلام كشته شدند. جنازههاى آنها را بعد از قتل به چاه ريختند و ابىّ و اميه چون قوى هيكل بودند، ابتدا پيكرشان را قطعه قطعه كردند، سپس در چاه انداختند.» (22)
در هر صورت فاطمه سلام الله علیها سالهاى آغازين رشد و نمو خود را در محيطى پر از خفقان، و هراس انگيز و ناامن مىگذراند. او هنوز كودكى 2 ساله بود كه واقعۀ تلخ شعب ابىطالب علیه السلام را تجربه كرد. براساس اين واقعه كه به توطئه ابوسفيان در جلسۀ مشورتى «دار الندوه» اتخاذ شد، آنان در سال هفتم هجرى تعهدنامهاى نوشتند كه به موجب آن قرار شد هيچ نوع مواد غذايى به محمّد و پيروانش نفروشند، هيچ چيز از آنها نخرند، هيچ نوع معاملهاى با آنان ننمايند؛ و معاشرت و رابطهاى نداشته باشند، به آنها دختر ندهند و از آنان دختر نگيرند، و در هر حادثهاى كه روى داد به طرفدارى از مخالفان آنان برخيزند. جمعيّت حاضر بعد از امضاى تعهدنامه برخاستند و به سوى كعبه رفتند. ورقۀ تعهدنامه را در داخل كعبه نهادند و در برابر بتها قسم ياد كردند كه به پيمان خود وفادار بمانند. اين پيمان موجب شد حتّى به مسلمانان آذوقه هم نفروشند. و عرصه را چنان برايشان تنگ كردند كه آنان ناچار شدند، از مكّه خارج شوند و در درّهاى به نام شعب ابوطالب پناه گيرند.
ابوطالب، خديجه سلام الله علیها، فاطمه سلام الله علیها و... در بين اين جمع بودند. دوستان ابوطالب و خديجه برايشان به طور مخفيانه غذا مىآوردند و پيامبر صلی الله علیه وآله اين آذوقه را بين اصحاب تقسيم مىكرد. اين سكونت اجبارى سه سال طول كشيد و البته در تمام سختيها و گرفتاريها فاطمۀ كم سنوسال نيز همراه پدر و شريك سختيهاى او بود. (23)
وفات مادر
به فاصلهاى اندك از پايان محاصرۀ شعب ابوطالب، عموى پيامبر صلی الله علیه وآله و خديجه سلام الله علیها وفات يافتند و فاطمه سلام الله علیها در پنج سالگى مادر خود را از دست داد. آرى آن شب ديگر چشمان مهربان خديجه سلام الله علیها نمىتوانست چشم معصوم فاطمه سلام الله علیها را ببيند، به همين جهت بانوان حاضر فاطمه سلام الله علیها را بيرون بردند و به اين ترتيب اولين بانويى كه اسلام را پذيرفت، درگذشت.
امام صادق علیه السلام فرمود: «وقتى خديجه سلام الله علیها از دنيا رفت، فاطمه سلام الله علیها نزد پدر آمد، او كه مضطرب بود، پرسيد: مادرم كجاست؟ حضرت به او جواب نداد؛ اما فاطمه سلام الله علیها دست بردار نبود و پشت سرهم از مادر مىپرسيد. از اهل خانه نيز سراغ مادرش را مىگرفت. در آن حال جبرئيل از جانب خداوند نازل شد و به پيامبر صلی الله علیه وآله گفت: پروردگارت امر مىكند به فاطمه سلام الله علیها سلام برسان و بگو: مادر تو در خانهاى از خانههاى بهشت است كه از نى ساخته شده است و نيها را در طلا نصب كردهاند، ستونهاى آن از ياقوت سرخ است و در ميان قصر آسيه سلام الله علیها، زن فرعون، مريم سلام الله علیها، دختر عمران هستند.
و اين چنين بود كه قلب فاطمه سلام الله علیها آرام گرفت و گفت: حق تعالى سالم از نقص و عيب است و سلامتيها از اوست و سلامها به او برمىگردد.» (24)
از آنجا كه پيامبر صلی الله علیه وآله دو تن از استوارترين حاميان خود را از دست داده بود، فرصتى طلايى براى آزار و اذيت و حتى نابودى حضرت پيامبر صلی الله علیه وآله فراهم شده بود. در اين شرايط فرزند خردسال رسول خدا صلی الله علیه وآله با انبوهى از حزن و غم و مظلوميت پدر رو به رو شد. ابن هشام يكى از اين مصيبتها را اين گونه نقل مىكند:
«پس از رحلت ابوطالب، روزى يكى از سفيهان جلوى پيامبر صلی الله علیه وآله را گرفت و مقدارى خاك بر سرش ريخت. رسول خدا صلی الله علیه وآله همچنان كه خاكها روى سرش بود، به خانه آمد. يكى از دختران ـ كه فاطمه بود ـ برخاست و خاكها را از سر و روى پدر پاك كرد و گريست. رسول خدا صلی الله علیه وآله او را دلدارى داد و فرمود: دختركم گريه نكن! خدا پدرت را محافظت خواهد كرد.» (25)
اين فشارها همچنان ادامه داشت تا اين كه در سال سيزدهم بعثت پيامبر صلی الله علیه وآله به مدينه هجرت كرد. حضرت بعد از خروج خود از مكه، به حضرت على علیه السلام پيام فرستاد كه فاطمه سلام الله علیها و تعدادى از زنان را به مدينه بياورد و مسلمانان را نيز به هجرت دعوت كند. وقتى پيام رسيد، فاطمه سلام الله علیها همراه «فاطمه بنت اسد سلام الله علیها» و«فاطمه بنت زبير» با كمك على علیه السلام سوار بر شتر، عازم مدينه شدند.
البته در مسير كفّار راه را بر كاروان بستند؛ امّا على علیه السلام با رشادت يكى از مهاجمان را به هلاكت رساند و به اين ترتيب كاروان سالم به منزل رسيد. (26)
فاطمه سلام الله علیها بعد از هجرت
ازدواج با على علیه السلام
در اين دوره پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله با ام سلمه ازدواج كرد و سرپرستى و تربيت فاطمه سلام الله علیها را به او سپرد؛ ولى فاطمه سلام الله علیها نورى الهى بود كه خود به ديگران نور مىبخشيد. ام سلمه مىگويد: «به خدا قسم من از او ادب مىآموختم و او را نيازى به آموختن آداب از من نبود و همه چيز را بهتر از من و ديگران مىدانست.» (27)
روايات فراوانى حاكى از عشق و علاقه و مهر پدرى رسول خدا صلی الله علیه وآله نسبت به فاطمه سلام الله علیها در اين دوره نقل شده است. ابراز علاقهاى كه گاه تا ابراز حسادت برخى از همسران وى نيز مىكشيد؛ (28) امّا مهمترين حادثه در اين دوره را مىتوان ازدواج فاطمه سلام الله علیها با على علیه السلام دانست. شيخ مفيد و ابن طاووس زمان ازدواج را شب پنجشنبه، بيستو يكم ماه محرم سال سوم هجرى دانستهاند. (29)
خواستگارى على علیه السلام از فاطمه سلام الله علیها
ابوبكر، عمر و سعد بن معاذ در مسجد بودند كه سخن از ازدواج فاطمه سلام الله علیها به ميان آمد. ابوبكر گفت: «بزرگان قريش از او خواستگارى كردهاند؛ ولى پيامبر صلی الله علیه وآله جواب داده كه امر او با پروردگار است. اگر بخواهد او را تزويج خواهد كرد؛ ولى اين على علیه السلام پيرامون خواستگارى تا به حال چيزى نگفته است. كسى هم به على علیه السلام پيشنهادى نكرده است. فكر مىكنم چيزى جز تنگدستى مانع تقاضاى او نيست و البته مىدانم خدا و پيامبر صلی الله علیه وآله هم فاطمه سلام الله علیها را فقط براى او نگاه داشتهاند.» ابوبكر به عمر و سعد بن معاذ گفت: «برخيزيد به نزد على علیه السلام برويم و از او بخواهيم به خواستگارى برود و اگر تنگدستى را بهانه كرد، ما كمكش مىكنيم.» سعد بن معاذ گفت: «بسيار درست گفتى.»
آن گاه برخاستند و به خانۀ على علیه السلام رفتند؛ امّا او را در خانهاش نيافتند. در آن موقع روز على علیه السلام شتر خود را براى آب كشى به باغ مردى از انصار برده بود تا اجرتى بگيرد. آنها نيز به باغ رفتند و خدمت حضرت رسيدند. ابوبكر گفت: «اى على! هيچ ويژگىاي وجود ندارد كه تو در آن از همه پيشى نگرفته باشى، رابطۀ تو با پيامبر صلی الله علیه وآله از جهت خويشاوندى، همنشينى دايمى، يارى و روابط معنوى معلوم است. تمام بزرگان فاطمه سلام الله علیها را خواستگارى كردهاند؛ ولى پيامبر صلی الله علیه وآله هيچ يك را نپذيرفت و فرمود امر او با پروردگار است. پس چه مانعى وجود دارد كه نمىتوانى خواستگارى كنى؟ من گمان دارم خدا و پيامبر صلی الله علیه وآله، او را براى تو نگاه داشتهاند.»
امير المؤمنين علیه السلام با شنيدن اين جملات متأثر شد و فرمود: «... كيست كه فاطمه سلام الله علیها را نخواهد؛ امّا به خاطر تنگدستى از اظهار تمايل خود شرم دارم.» آن گروه به هر صورت بود او را راضى كردند. على علیه السلام [جهاز] شتر خود را گشود و به خانه آورد. آن گاه نعلين پوشيد و راهى منزل رسول خدا صلی الله علیه وآله شد. تا على علیه السلام در زد، ام سلمه پرسيد: «كيستى؟» قبل از آنكه على علیه السلام جواب دهد، پيامبر صلی الله علیه وآله فرمود: «اى ام سلمه! برخيز و در را باز كن. او مردى است كه خدا و رسول صلی الله علیه وآله را دوست دارد و خدا و رسول نيز او را دوست دارند.»
ام سلمه پرسيد: «پدر و مادرم فداى تو باد! كيست كه تو در حق او چنين مىگويى، با اينكه او را هنوز نديدهاى؟» حضرت فرمود: «ساكت باش اى ام سلمه! كه اين مردى است كه سفاهت ندارد و زود از جا به در نمىرود. اين برادر و پسر عم من و محبوبترين خلق خدا نزد من است.»
ام سلمه مىگويد: «من جستم تا زود در را باز كنم كه لباسم به پايم پيچيد و چيزى نمانده بود به زمين بخورم. وقتى در را باز كردم، على علیه السلام را ديدم. از حيا و شرم سر به زير افكنده بود.
بعد از درخواست پيامبر صلی الله علیه وآله پيرامون حاجت خود گفت: پدر و مادرم فداى تو باد! مىدانى يا رسولالله! كه وقتى من كودك بودم مرا از عموى خودت ابوطالب و فاطمه بنت اسد سلام الله علیها گرفتى. از غذاى خود به من دادى و با آداب خود مرا تربيت كردى. نسبت به من از پدر و مادر مهربانتر بودى. حق تعالى مرا به بركت تو هدايت كرد و... .
يا رسولالله! به درستى كه تو ذخيرۀ من در دنيا و آخرت هستى. به آن كرامتها كه حق تعالى به بركت تو نسبت به من كرده مىخواهم همسر و خانه داشته باشم و نزد شما براى خواستگارى آمدهام.»
ام سلمه گفت: «در اين هنگام چهرۀ رسول خدا صلی الله علیه وآله از شنيدن آن سخنان شكفته شد و با تبسّم به او گفت: آيا خود چيزى دارى كه او را به تو تزويج كنم؟ حضرت پاسخ داد: پدر و مادرم فدايت! به خدا سوگند چيزى از دارايى من از شما پنهان نيست؛ شمشيرى دارم و زرهى و شترى كه با آن آب مىكشم و مالك چيز ديگرى نيستم. رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: شمشير تو براى جهاد و شتر براى آب كشى نخلستان و رفع نياز اهل خود و سفر لازم است. تو را به زره تزويج كردم و به آن راضى هستم. اى على! مىخواهى بشارتى به تو بدهم؟ عرض كرد: بلى يا رسول الله! پيامبر صلی الله علیه وآله فرمود: بشارت باد بر تو! به درستى كه خداوند فاطمه سلام الله علیها را به تو تزويج كرد در آسمان پيش از آنكه من او را به تو در زمين تزويج كنم... .» (30)
بعد از اين امور، مراسم اعلام عمومى و تأييد پيامبر صلی الله علیه وآله و سپس وليمه دادن انجام شد، و بعد از يك ماه امام على علیه السلام حضرت زهرا سلام الله علیها را به خانه برد. (31)
همسردارى فاطمه سلام الله علیها
در حديثى مىخوانيم كه پيامبر اسلام صلی الله علیه وآله از على علیه السلام پرسيد: «كَيْفَ وَجَدْتَ أَهْلَكَ؟ قَالَ: نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ، وَ سَأَلَ فَاطِمَةَ، فَقَالَتْ: خَيْرُ بَعْلٍ؛ (32) (اي علي) فاطمه سلام الله علیها، همسرت را چگونه يافتى؟ گفت: بهترين يار بر اطاعت [و بندگى] خداوند، و [سپس] از فاطمه سلام الله علیها سؤال كرد: گفت: او بهترين شوهر است.»
حضرت فاطمه سلام الله علیها در موقعيتى بسيار حساس و بحرانى در خانه حضرت على علیه السلام زندگى مىكرد؛ چرا كه سپاه اسلام هميشه در حال آماده باش بود و در هر سال، چندين جنگ واقع مىشد و امام على علیه السلام در تمام يا اكثر آن جنگها شركت داشت. هرگاه با پيكري خسته به خانه باز مىگشت، از مهربانيها، دلگرميها و نوازشهاى همسر عزيزش كاملاً برخوردار مىشد؛ زخمهاى تنش را شستشو مىكرد و لباسهاى خون آلود او را مىشست، (33)فداكاريها و شجاعتهايش را مىستود، و بدين وسيله دلش را گرم و براى جنگ آينده آمادهاش مىنمود.
حضرت على علیه السلام مىفرمايد: «وَ لَقَدْ كُنْتُ أَنْظُرُ إِلَيْهَا فَتَنْكَشِفُ عَنِّي الْهُمُومُ وَ الْأَحْزَان؛ (34) به راستى هميشه اين گونه بود كه وقتي به او نگاه مىكردم، و تمام غمها و غصههايم برطرف مىشد.»
حضرت فاطمه سلام الله علیها هرگز بدون اجازه على علیه السلام از خانه خارج نشد و هيچگاه او را غضبناك نكرد. او در ساعات وداع خويش به على علیه السلام گفت: «يَا ابْنَ عَمِّ! مَا عَهِدْتَنِي كَاذِبَةً وَ لَا خَائِنَةً وَ لَا خَالَفْتُكَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِي فَقَالَ علیه السلام مَعَاذَ اللَّهِ أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَى وَ أَكْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنَ اللَّهِ مِنْ أَنْ أُوَبِّخَكِ بِمُخَالَفَتِي؛ (35) پسر عمو! هرگز مرا دروغگو و خائن نيافتى، از روزى كه با من معاشرت كردى، با دستورات تو مخالفت نكردم. امام على علیه السلام فرمود: [اى دختر پيامبر!] معاذ الله [كه تو در خانه من بدرفتارى نموده باشى؛ زيرا] مراتب خداشناسى، نيكوكارى، پرهيز كارى، بزرگى و خداترسى تو به حدى است كه جاى ايراد و خردهگيرى در مورد مخالفت با من ندارد.»
حضرت فاطمه سلام الله علیها و زندگى مشترك
همان گونه كه ازدواج فاطمه سلام الله علیها و على علیه السلام بر پايۀ ملاكهاى انسانى و كمالات آسمانى شكل گرفت، ادامه و قوام زندگى آن دو نيز خود حكايت از ايثار، گذشت، فداكارى و خداجويى آنان دارد. در اين بخش به برخى از ارزشها در زندگى حضرت زهرا سلام الله علیها اشاره مىكنيم:
1.رضايت شوهر
اميرمؤمنان علیه السلام مىفرمود: «تا فاطمه سلام الله علیها زنده بود كارى نكردم كه او را به خشم آورد و بر هيچ كارى او را مجبور نكردم. او نيز هيچ گاه مرا به خشم نياورد و در هيچ كارى از من نافرمانى نكرد. به راستى هر وقت به او نظر مىكردم، غم و اندوهم برطرف مىشد.» (36)
2. تقسيم كار
روزي حضرت على علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها نزد پيامبر صلی الله علیه وآله آمدند و تقاضا كردند كارهاى خانه و زندگى را براى هريك معين كند. پيامبر صلی الله علیه وآله، كارهاى داخلى منزل را براى فاطمه سلام الله علیها و بيرون از خانه را براى على علیه السلام تعيين فرمود. حضرت فاطمه سلام الله علیها عرض كرد: «فقط خدا مىداند كه من چقدر خوشحالم از اينكه رسول خدا صلی الله علیه وآله مرا مأمور به كارهايى نكرد كه فقط از عهده مردان بر مىآيد.» (37) در عمل نيز چنين شد. امام صادق علیه السلام مىفرمود:
«رسم اين بود كه على علیه السلام آب و هيزم مىآورد و فاطمه سلام الله علیها آرد آسياب مىكرد....» (38)
3. ساده زيستى
سلمان از ملاحظۀ لباسهاى ساده، كم قيمت و كهنۀ حضرت زهرا سلام الله علیها تعجب كرد. روزي حضرت سلام الله علیها نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله رفت و عرض كرد: «يا رسول الله! سلمان از لباس من تعجّب كرده است. سوگند به خدايى كه تو را به حق مبعوث كرد، من و على علیه السلام پنج سال است كه چيزى نداريم به جز پوست قوچى كه روزها شترمان روى آن علف مىخورد و شب آن را فرش خود مىكنيم و نيز بالش ما چرمى است كه از ليف خرما درست شده است.» (39)
و اما سلمان خود مىگويد: «روزى حضرت فاطمه سلام الله علیها را ديدم كه چادرى وصلهدار و ساده بر سر دارد. در شگفت ماندم و گفتم: عجبا! دختران پادشاه ايران و قيصر روم بر كرسيهاى طلايى مىنشينند و پارچههاى زربفت به تن مىكنند و اين دختر رسول خداست كه نه چادرهاى گران قيمت بر سر دارد و نه لباسهاى زيبا. فاطمه سلام الله علیها در جوابم فرمود: «اى سلمان! خداى بزرگ لباسهاى زينتى و تختهاى طلايى را براى ما در روز قيامت ذخيره كرده است.»(40)
4.تحمل سختى كار
روزى رسول خدا صلی الله علیه وآله به خانه حضرت فاطمه سلام الله علیها آمد، او را ديد كه لباسى از پشم شتر دارد و با دست آسياب را مىگرداند و در همان حال فرزند خود را شير مىدهد. پيامبر صلی الله علیه وآله با ديدن اين وضع، متأثر شد و گريست، و فرمود: «اى دخترگرامى! امروز تلخيهاى دنيا را براى شيرينيهاى آخرت بچش.»
فاطمه سلام الله علیها عرض كرد: يا رسولالله! خدا را بر نعمتهايش حمد مىكنم و بر كرامتهايش شكر ميگذارم. آن گاه اين آيه نازل شد: «وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضی»؛ (41) «حق تعالى در قيامت آن قدر به تو خواهد داد كه راضى شوى.» (42)
---------------------------------------------------------------------------1) محمدجواد غفورزاده (شفق).
2) بحارالانوار، ج16، ص78 و ر. ك: بانوى نمونه اسلام، ابراهيم امينى، ص27.
3) دلائل الامامة، ص8.
4) همان و ر. ك: بحارالانوار، ج43، ص2، و ج16، ص80.
5) بحارالانوار، ج43، ص2.
6) امالى، شيخ صدوق، ص475.
7) اصول كافى، ج1، ص457، (سال تولد به نقل از روايت امام باقر علیه السلام) و كشف الغمّه، ج2، ص76. شيخ طوسى و اكثر محقّقان بيستم جمادى الثانيه دانستهاند و در روز جمعه سال دوم بعثت، سال پنجم، پنج سال پيش از بعثت و... نيز نقل كردهاند؛ ولى نظريه قوى همان روايت امام باقر و صادق علیه السلام است كه ما بيان كرديم.
8) برخى معتقدند وى دوشيزه بود كه با پيامبر صلی الله علیه وآله ازدواج كرد. بحارالانوار، ج8، باب زنان پيامبر از احمد بلاذرى، خديجه، على محمد على دخيل، دكتر فيروز حريرچى، ص11.
9) تاريخ الخميس، ج1، ص263.
10) بحارالانوار، ج16، ص78؛ عوالم، ج16، ص15. براى مطالعه بيشتر به زندگى حضرت خديجه سلام الله علیها در ماهنامه فرهنگ كوثر، ش اول، نوشته نگارنده مراجعه كنيد.
11) در طول سالهاى حيات پيامبر صلی الله علیه وآله، همچنين بعد از رحلت وى فاطمه3 بارها به اين سخنان استشهاد مىكرد؛ ولى مخالفان هرگز پرده غفلت را از ديده خود كنار نزدند.
12) رياحين الشريعة، ج2، صص 255 و 256.
13) روض الفائق، ص214 نقل از 360 داستان از فضايل مصائب... عباس عزيزى. موضوع سخن گفتن حضرت زهرا سلام الله علیها در رحم مادر را چند تن از محدّثان اهل سنّت نيز نقل كردهاند، از جمله «حسن بن مولوى» در «تجهيز الجيش»، علامه قندوزى و... . براى اطلاع بيشتر به «احقاق الحق» قاضي نور الله حسيني رجوع شود.
14) بحارالانوار، ج43، ص10.
15) همان، صص 12 و 14.
16) همان، ص13.
17) همان.
18) روم/ 4 و 5؛ معانى الاخبار، ص396.
19) علل الشرايع، ص178.
20) همان، ص179.
21) فاطمه زهرا، شادمانى دل پيامبر صلی الله علیه وآله، ص 286 ـ 290.
22) ذخاير العقبى، ص47؛ صحيح مسلم، ج3، ص167؛ بحارالانوار، ج18، ص188.
23) الخرايج و الجرائح، ج1، ص80.
24) همان، ج2، ص529؛ بحارالانوار، ج43، ص28.
25) نقل از زندگانى حضرت فاطمه سلام الله علیها و دختران آن حضرت با كمي تصرف، سيد هاشم رسولى محلاتى، ص23؛ سيره ابن هشام، ج1، ص416.
26) بحار الانوار، ج19، ص115.
27) بحار الانوار، ج43، ص10.
28) علل الشرايع، ص183.
29) بحارالانوار، ج43، ص92. براى آگاهى بيشتر به كشف الغمۀ، ج1، ص374 و امالى طوسى، ص43 مراجعه كنيد.
30) برگرفته از كشف الغمۀ، ج1، ص363.
31) برگرفته از امالى طوسى، ص40، در روايتى ديگر هست كه وقتى پيامبر خواست حضرت زهرا سلام الله علیها را به على تزويج كند، نظر فاطمه سلام الله علیها را جويا شد. (تفسير قمى، ج2، ص336.)
32) قاضى نورالله حسينى، احقاق الحق، ج10، ص401؛ و ر. ك: صفورى شافعى، نزهة المجالس، ج2، ص226.
33) سيره ابن هشام، ج3، ص106، به نقل از ابراهيم امينى، بانوى نمونه اسلام، صص78 - 79.
34) بحارالانوار، ج43، ص134.
35) همان، ج42، ص191، روايت 20.
36) بحار الانوار، ج43، ص134؛ قرب الاسناد، ص52.
37) ناسخ التواريخ، حالت فاطمه سلام الله علیها، ص417.
38) فضائل الزهرا، ص77.
39) عوالم المعارف، ج11، ص130.
40) تفسير نور الثقلين، ج5، ص594.
41) ضحی/5.
42) مناقب ابن شهرآشوب، ج3، ص390.
منبع : کتاب حضرت زهرا(سلام الله علیها) / معاونت تبلیغ و آموزشهای کاربردی حوزه علمیه قم/ چاپ اول-1390
مرجع: سایت ذی طوی